منوی اصلی

روحانی راد، هادی

اعضای اولین دورهاعضای دومین دورهاعضای سومین دوره

 درشهریور 1302 در روستای کله بست بابلسر به دنیا آمدم . پدرم روحانی و اهل منبر بود و به کشاورزی نیز اشتغال داشت . پنچ ساله بودم که پدرم به سرای باقی شتافت و از آن زمان بود که مسئولیت مادرم سنگین تر شد ؛ چرا که علاوه بر تربیت من باید نان آور خانه هم می بود ، می کوشید تا با کار در مزرعه و شالی کوبی و خیاطی به زندگی ما سر و سامان دهد. در هفت سالگی به مکتب خانه رفتم و به فراگیری قرآن مشغول شدم همچنین دروس ابتدایی را تا کلاس سوم به صورت آزاد ، نزد مرحوم شیخ ابوالحسن افضلی نوری فراگرفتم ، اما بار سنگین زندگی و تنگناها مرا از ادامه تحصیل بازداشت و ناگزیر برای تامین معاش پا به پای مادرم به کشاورزی پرداختم.


  دوران تحصیل

تا هیجده سالگی به کارهایی چون کشاورزی ، شاگردی و مداحی اهل بیت (ع) پرداختم . با فرارسیدن سال 1320 شمسی و سقوط رضاخان ، مدارس علوم دینی به تردیج رونق گرفت و جوانان به حوزه های علمیه روی آوردند من که اشتیاق فراوانی به تحصیل علوم دینی داشتم ، موانع زیادی بر سر راه خود می دیدم ؛ از آن جمله: نداشتن سرپرست ، تهی دستی، تنهایی مادر پر تلاشم و دیگر مشکلات که باعث دوری ام از تحصیل می شد ، اما در نهایت با تشویق مرحوم ملا ابراهیم توسلی و اظهار علاقمندی و توصیه های مادرم دروازهای نور را پیش خود گشوده دیدم و وارد حوزه علمیه مسجد مولانا شدم و در محضر مرحوم حجت الاسلام شیخ یعقوب ابوالحسن درون کلایی و مرحوم حجت الاسلام سید محمد تقی بهشتی، سرپرست حوزه علمیه ، به فراگرفتن جامع المقدمات پرداختم. پس از چند ماه از حوزه علمیه مولانا به مدرسه صدر اعظم  که دیرینه ای کهن داشت رفتم . این مدرسه که به دستور رضا خان به آموزش و پرورش واگذار شده بود پس از سرنگونی رضا خان دوباره دراختیار علما قرار گرفت و مرحوم سید ابوالحسن دریاباری که از ( وشتان ) فیروزکوه آمده بود و من از اولین طلاب این مدرسه بودم . دراین آنجا از محضر حجج الاسلام موحد، مدرس و محقق طبرستانی کسب دانش می کردم و درفصل تابستان به منظور تامین هزینه زندگی و تحصیل، به کشاورزی و کارگری می پرداختم. پس از گذشت حدود سه سال احساس کردم دیگر در مدرسه صدر اعظم رشد علمی زیادی ندارم ، ناچار تصمیم گرفتم به حوزه علمیه قم سفر کنم و در آنجا تحصیلات خود را ادامه دهم. در آن ایام مدرسه های علمیه در قم محدود بود. و به دست آوردن حجره مشکل می نمود. شبی را تا به صبح درحرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه (ع) گذراندم . فردای آن شب درمدرسه دار الشفاء حجره ای یافتم و در آنجا سکنا گزیدم. در همین اتاق ، که بسیار کوچک بود مرحوم شهید صدر برای من و چند نفر دیگر درس منطق می گفت و کتاب سیوطی را در محضر سید ابوالحسن حسینی فرا گرفتم. پس از سپری شدن سه سال درپی فراگیری کتاب مطول رهسپار تهران شدم و پس از قبولی در آزمون ورودی مدرسه سپهسالار در آن جا سکونت گزیدم از آنجا که تدریس به صورت مداوم و مستمر صورت نمی گرفت و فرصت نیز از کف می رفت ، ناچار درسال 1325 شمسی به مشهد مقدس مشرف شدم و آنجا نیز با کمبود حجره مواجه شدم نخست شبی را در حرم امام رضا (ع) بیتوته کردم و به حضرت پناه بردم و به لطف ثامن الحجج (ع) درمدرسه علمیه دو درب که در مجاورت حرم مطهر قرار داشت حجره ای یافتم.


  اساتید  

بعد از استقرار در مدرسه ، در درس استاد شیخ محمد تقی ادیب نیشابوری دوم حاضر شده و مدت دو سال ادبیات و مطول را فرا گرفتم . دروس شرح لمعه و رسائل را از محضر آیت الله حاج میرزا احمد مدرس آموختم . ایشان از علمای برجسته مشهد و مورد احترام همه بود و درس های حوزه علمیه با شروع و اتمام درس ایشان ، آغاز و پایان می یافت. وی در فقه و اصول تبحر فراوانی داشت و از ویژگی ایشان این بود که علاوه بر تدریس، در ملک خود به کشاورزی می پرداخت. معالم و قوانین الاصول را نزد آیه الله حاج شیخ عبد النبی کجوری آموختم. از دیگر اساتیدم در مشهد آیه الله تهرانی بود که علاوه بر تدریس فقه و اصول ، معارف و اصول عقاید نیز تدریس می کرد. بخشی از منظمه را در محضر آیت الله حاج آقاحسین فقیه خواندم، در مدت چهار سال حضور در مشهد مقدس ، به قدر توانم از ادبیات، فقه، اصول و معارف بهره بردم. پس از آن تصمیم گرفتم به قم بازگردم و تحصیلاتم را نزد اساتید قم تکمیل کنم . این بود که درسال 1329 شمسی به قم عزیمت کردم و در مدرسه فیضیه حجره ای گرفتم . دروس فقه و اصول ( مکاسب، رسائل و کفایه ) را نزد آیات عظام : مرعشی نجفی و سلطانی و تفسیر حکمت را نزد حضرات آیات : منتظری ، مهدی امامی امیرکلایی  و علامه طباطبائی آموختم . پس از آن در درس خارج ( دوره تکمیلی تحصیلات حوزوی ) حاضر شدم و از محضر بزرگانی چون آیات عظام :مرعشی نجفی، عبدالحسین فقیهی گیلانی، عباسعلی شاهرودی ، بروجردی ، میرزا هاشم آملی و امام خمینی (قدس سره) فیض بردم. گفتنی است که پس از بازگشت به قم ازدواج کردم ؛ اما چند سال همسرم در زادگاهم همراه با مادرم زندگی می کرد که بعدها او را به قم آوردم . وضع اقتصادی ما به گونه ای بود که تمام مدت اقامت در قم مستاجر  بودیم این زمان ، مقارن اوج مبارزات حضرت امام خمینی ( قدس سره ) علیه سیاست های ضد مذهبی رژیم شاه بود . درسالی 1343 شمسی و دو سال پس از ارتحال آیت الله العظمی بروجردی به زادگاهم بازگشتم و در مدرسه علمیه صدراعظم به تدریس و با همکاری با علمای شهر ، به اداره حوزه علمیه مشغول شدم . دوره مقدمات و سطح حوزه را بارها تدریس کرده ام و نیز از هنگام ورود به حوزه علمیه بابل  هر هفته درشب های شنبه جلسه تفسیر قرآن داشته ام در کنار فعالیت های حوزوی ، از دیگر مسئولیت های جلسه تفسیر قرآن خود غافل نبودم . وعظ و خطابه برای عموم و تدریس عقاید و اخلاق برای گروهی از دانش آموزان و دانش جویان ، بخشی از فعالیت های من بود . از هنگام ورود به حوزه علمیه صدراعظم ، دوباره این مدرسه را بازسازی و مرمت کردم و پس از کسب اجازه از محضر امام امت ( قدس سره ) درسال 1368 شمسی به طور کامل بازسازی و حوزه علمیه ( خاتم الانبیا ) نام گذاری شد .


  تألیفات

تالیف که دیگر وظیفه هر دانش آموخته ای است ، مد نظر بود از این رو نسبت به آن توجه داشته ام از جمله :

1- نگاهی به مسئله ولایت  2- قطره ( تفسیر سوره حمد ) و آثار دیگری در زمینه معاد و ... نیز دارم که در دست چاپ است.


  فعالیت ها و مبارزات  سیاسی  

مبارزات و فعالیت های سیاسی من به آغاز نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی (قدس سره )برمی گردد . من نظام اربابی را از نزدیک شاهد بودم و ستمگری آنان را با تمام وجود حس کرده بودم از این رو با اربابان ظالم ، سر سازش نداشتم و مظالم آنان را در سخن رانی ها آشکار و از رعیت مظلوم دفاع می کردم بنابر این ، طبیعی است که باشروع قیام مردم ایران به رهبری  روحانیت ، درصف مقدم مبارزان باشم . درآغاز نهضت که علماء و به ویژه حضرت امام خمینی (قدس سره ) مخالفت آشکار و صریح خود را با سیاست ها و برنامه های نظام پهلوی اعلام نمودند ، رژیم به قصد ارعاب مراجع و علماء کاروانی چهارهزار نفره درقم به راه انداخت که شعارهایی درحمایت از شاه سر مرداند همان شب خدمت حضرت امام (قدس سره ) رفتم وعرض کردم اکنون وظیفه ما درمقابل انقلاب سیاه شاه و مردم چیست ؟ امام فرمود ( اکنون سکوت است تازمینه فراهم شود ) یکی از طلاب گفت: ( شب رادیو بی بی سی را گوش می دادم به حضرت عالی و قیام شما بسیار ناسزا می گفت ). امام فرمود: ( دلیل براین است که قیام ما دارد اثر می گذارد که تا این حد عصبانی شد ه اند ناراحت نباشید . از دیگر سو پیام ها  و اطلاعیه های حضرت امام (ره) از نجف به مردم می رسید و آنان را به حرکت وا می داشت از این رو رژیم سعی  درایجاد محیطی خفقان زده داشت و براساس همین سیاست ذکر نام امامان و بیان فتاوای ایشان ممنوع شده و جرمی بزرگ به حساب می آمد به رغم فشارهای رژیم و بنا به وظیفه دینی خود علیه سیاست ها و برنامه های شاه سخنرانی می کردم و رساله حضرت امام را نیز مخفیانه توزیع می کردم و در خطابه ها ضمن بیان مسائل سیاسی روز ، فتاوای حضرت امام را با ذکر نام ایشان باز گو می کردم . درسال 1356شمسی در روزنامه اطلاعات مقاله ای سراسر جسارت به امام خمینی (ره) چاپ شد . این مقاله از سوی ساواک تهیه شده بود . مردم از این اقدام به خشم آمدند و راه پیمیایی خونینی درقم صورت گرفت . من طی یک سخنرانی دولت را استیضاح کردم و ضمن تایید اقدام حضرت امام در اعتراض به مسائل جاری کشور ، گفتم : آیت الله العظمی خمینی مجتهد مسلم و از مراجع بزرگ شیعیان است و مطابق قانون اساسی کشور ، مصونیت قانونی دارد ، حق دارد نسبت به کارهایی که بر خلاف مصالح ملک و ملت است  اظهار نظر کند هشدار بدهد و انتقاد کند ، کسی حق جسارت به چنین شخصی را ندارد و اگر کسی به ایشان جسارت کند ، دولت موظف است از مقام والای آیت الله العظمی خمینی دفاع کند و توهین کننده را تحت تعقیب قرار دهد . این سخنرانی باعث شد تا ماه مبارک رمضان همان سال و به هنگام سخنرانی بنده در مسجد جامع بابل ، همه روزه دو ماشین ارتشی پر از سربازان مسلح اطراف مسجد حاضر شوند تا مردم علیه رژیم طاغوت دست به اقدامی نزنند . بارها مورد تهدید قرار گرفتم و چندین بار به اداره ساواک بابل و ساری احضار شده ، مورد بازجویی قرار گرفتم . سرانجام درشب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود که به خانه ام هجوم آوردند و تمام نوشته هایم اعم از تقریرات درسی و غیر درسی و چک های وجوه شرعی را در اختیار گرفتند و مرا به جرم این که دولت را استیضاح کرده ام و علیه رژیم سخن گفته ام و نمایندگی امام خمینی در منطقه را دارا هستم ، دستگیر کرده و با خود بردند . همان شب دست بسته به تهران منتقل شدم و به زندان کمیته ضد خرابکاری افتادم . فردای آن شب مردم و علمای بابل از این عمل با خبر شدند و با تعطیل مغازه ها در مسجد کاظم بیک به تحصن نشستند . حضرت آیت الله نقوی بزرگ نیز در شمار متحصینین بود . با ادامه حرکت مردمی مسئولان محلی و ساواک سخت به وحشت افتادند و پس از دوازده روز بعد از ظهر روز آخر ماه مبارک مرا آزاد کردند که بلافاصله به بابل رفتم . در بدو ورود با استقبال باشکوه مردم شریف بابل و علماء مواجه شدم  . شب عید فطر با آن همه جمعیت وارد شهر شده و از آنجا راهی ( کله بست ) محل سکونتم شدم . پس از ورود به مسجد جامع محل ، برفراز منبر شدم و از حرکات ددمنشانه طاغوت برای آنان سخن گفتم . بدین ترتیب بود که حرکت های انقلابی ، روز به روز درمنطقه و هم گام با دیگر هم وطانان پیش رفته و وسعت و شدت می گرفت تا این که انقلاب به پیروزی رسید .


  پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دلیل وضعیت حاکم برمنطقه وجهت برقراری نظم وامنیت و خنثی کردن توطئه ها ، به افتخار نمایندگی حضرت امام در منطقه نایل شدم وسپس طی فزمانی از سوی ایشان به امامت جمعه شهرستان بابل منصوب شدم . در پی فرمان نمایندگی امام درمنطقه ونماز جمعه باتوجه به دو مسئولیت سنگینی که به عهده ام نهاده شده بود برآن شدم که باهمکاری علمای استان اوضاع آشفته روحانیت استان رااصلاح وپراکندگی آنان راسامان دهم برای رسیدگی به این هدف دیدارهایی باائمه جمعه وجماعات ، خطیبان ، مدرسان و... صورت گرفت وجلسه هایی تشکیل شد که پس از تبادل آرابرخی از علما به عنوان نماینده راهی ادارات وارگان ها شدند وبرخی امور قضایی رابه عهده گرفتند از برکت سازمان یافتن جمعیت علما وروحانیت استان وفعالیتهای آنان نقشه های منافقان وضد انقلاب خنثی گردید


بیانات شیخ هادی روحانی در مورد امام و رهبری

در حال حاضر وظیفه اقتضا می کند که مرجعیت در جایی باشد که رهبریت در همان جا است . اگر بنا باشد که ما به دنبال اعلم باشیم و مرجعیت را با تمام جوانب، هم فقاهت و هم سیاست و هم اجتماع و هم مدیریت بخواهیم در نظر بگیریم، آن گونه که حضرت امام فرمود : " مرجع باید کسی باشد که به مکان و زمان مسلط باشد . "؛ حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی) جامع است . دیگری را ما نمی یابیم که به این جامعیت باشد، و حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی) قدرت مدیریت خودش را بر همه مسلمین ثابت کرده و نشان داده است .

از این جهت زیبنده است و لازم، که مسلمین و شیعیان از حضرت آیة الله خامنه ای (مد ظله العالی) تقلید کنند . خداوند ان شاء الله نگهدار همه شما باشد

شیخ هادی روحانی سال 73

توضیحات دیگر در مورد آیت الله روحانی (ره)

ارادت و اعتقاد آن پیر سفرکرده به انقلاب و ارزش های آن، باعث قطع امید دشمنان از منطقه ی شمال شده بود و به همین دلیل بود که رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیت خود از ایشان با عنوان «مشعل فروزان منطقه شمال» یاد کرده بودند.

عمق اخلاص و استحکام عقیده ی مرحوم آیت الله روحانی را شاید بتوان از این جمله ی تاریخی و ماندگارشان، فهمید: « اطاعت از ولی فقیه، عین اطاعت از امام زمان (عج) است.»


مسئولیت های آیت الله حاج شیخ هادی روحانی (ره):

نماینده محترم ولی فقیه در استان مازندران و امام جمعه محترم بابل ، مسئول حوزه خاتم الاانبیاء و عضو مجلس خبرگان رهبری.

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، نهادى است قانونى که زیر نظر هیأت رئیسه مجلس خبرگان، اداره می ‏شود و براى انجام مأموریت ‏ها و مسئولیت‏ ها و تنظیم امور مربوط به مجلس خبرگان، تشکیل می گردد. ادامه
مراکز مرتبط

- پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
- پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری
- مركز تحقيقات علمی حكومت اسلامى
- پایگاه اطلاع رسانی شورای نگهبان
راه های ارتباطی / شبکه های اجتماعی

شماره های تماس: 02537741322
ایمیل: info@majleskhobregan.com
فکس: 02537741323