منوی اصلی

معصومی، علی اصغر

اعضای اولین دورهاعضای دومین دورهاعضای سومین دورهاعضای چهارمین دوره

این جانب علی اصغر معصومی فرزندحاج ملاّ عبّاس، نوه حاج ملاّ علی اصغر ونبیره حاج ملاّ محمد تقى، درسال 1305 شمسی در روستای ابرسج - از نواحی بخش بسطام - شاهرود دیده به جهان گشودم. جدّ ما مرحوم آخوند ملاّ معصوم دراصل اهل بابل کنار مازندران بود و بعد از آنجا به روستای ابرسج هجرت کرد.

روستای ابرسج ویژگیهایی دارد که دیگر روستاهای منطقه شاهرود دارا نیست؛ از جمله این که این روستا در زمان های گذشته تا جایی که نشان مى‌دهد حتی پیش از زمان مرحوم علاّ مه انصاری(ره) اهل علم زیادی را در دامان خود پرورانده که اغلب آنان به درجه اجتهاد مطلق رسیده بودند ؛ نظیر آخوند ملاّ احمد، آخوند آقا احمد، مرحوم ‌آخوند ملاّ حاجى، مرحوم حاج میرزا هدایت‌اللّه، مرحوم سیّد علی موسوى، مرحوم حاج سیّد عبّاس شاهرودی - که در مشهد مى‌زیسته و از مراجع عصر خویش به شمار مى‌آمد ـ و مرحوم آیه اللّه حاج شیخ عباسعلی شاهرودی ـ که از مدرّسان نامی قم بود وآیه اللّه هاشمی رفسنجانی نیز از شاگردان وی به شمارمى‌آید.

درطول این دوران، همواره از این روستا حدود پنجاه یا شصت طلبه در حوزههای علمیّه بسطام، شاهرود، قم ومشهد مشغول تحصیل علوم دینی بوده اند واکنون نیز از این روستا حدود شصت نفر طلبه به تحصیل و تدریس در حوزههای علوم دینی مشغول اند که برخی از آن بزرگواران، مدرّس سطوح متوسّط و عالی و نیز سه نفر آنان امام جمعه‌اند که بنده یکی از آن سه نفر میباشم که درتربت حیدریه انجام وظیفه میکنم.

 

ویژگیهای خانوادگی

تاآنجا که یادم مى‌آید چند پشت از اجداد ما همه به شغل کشاورزی اشتغال داشتند.آنان با این که از این راه امرار معاش میکردند، ولی جنبههای مذهبی قوییی داشتند وهمه آنان اهل تهجّد و شب زنده داری واهل قرائت قرآن،دعا، منبر وعزاداری بوده‌اند. علاوه براین، در میان آنان روحانی بسیار محترمی چون مرحوم آخوند ملاّ معصوم نیز وجود داشته است. حتی مرحوم پدرم درروستای ابرسج موقوفه‌ای دارد که هر ساله درروزیازدهم محرّم، همه اهل محلّ از درآمد آن موقوفه، غذا میخوردند.

مادر مرحومه‌ام شهربانو جلالی نیز از زنان باتقوا ومؤمنه بود.

 

وضعیّت معیشتى

از نظر درآمد اقتصادی با این که مرحوم پدرم درآمد چندانی نداشت، ولی به سرمایه‌دار بودن معروف بود. ایشان از آن جایی که دوست داشت بنده درس بخوانم، هرماه مبلغ سی تومان برای من میفرستاد ؛ولی دراثر تعریفهای رفقا که فلانی پدرش سرمایه‌دار است وهر ماه مبلغ زیادی برای او میفرستد، مرحوم حاج میرزا مسیح شاهرودی مَیامِه‌ای که مُقَسِّم شهریّه بود، شهریّه مرا قطع کرد؛ امّا بنده از آنجا که دوستان زیادی داشتم وپرخرج بودم، گاهی اوقات چند روزی خود را درمضیقه قرار مى‌دادم وسختی میکشیدم ومبالغی را جمع میکردم تا غذای مناسبی تهیّه نمایم ورفقا را مهمان کنم.

 

دوران تحصیل

تاکلاس ششم ابتدایی را درروستای ابرسج تحصیل کردم. آن گاه پس از به دَرَک‌رفتن رضاخان قلدر (پهلوی اوّل) وقتی که درِ حوزههای علمی گشوده شد، بنده به اتّفاق پانزده نفر از جوانان متدیّن روستای ابرسج با راهنمایی حجّه الاسلام والمسلمین آقای شیخ علی واعظیِ برجسته وارد حوزه علمیّه ابرسج شدم و به تحصیل علوم دینی پرداختم. پس از خواندن جامع المقدّمات به همراه استاد خود آقای شیخ علی واعظی برجسته به مدرسه علمیّه قلعه شاهرود آمدم و مدّت سه سال را درآن مدرسه و نیز مدرسه بازار به تحصیل مشغول بودم. استادانی که دراین مدّت از آنان بهره بردم عبارت بودند از : آقای شیخ علی واعظی برجسته، آیه اللّه حاج شیخ علی اصغر دانش پژوه، آیه اللّه اشرفی وآیه اللّه سجودی که هر یک آن بزرگواران از عالمان بنام ومعروف بودند.

سپس در پانزده سالگی به حوزه علمیّه مشهد آمدم و در آنجا با این که برخی درسها را قبلا خوانده بودم، باردیگر خواندم واز استادانی چون ادیب نیشابوری کسب فیض کردم و حاشیه را نزد مرحوم شیخ محمد استاد میزرائی فرا گرفتم. مطوّل را نزد آقایان شیخ عبدالعلی نورى، شیخ رضا معنوی وشیخ مصطفی اشرفی وقسمتی از معالم را نزد شیخ علی اصغر وبخشی را نزد استادی دیگر که بسیار خوب تدریس میکرد، فرا گرفتم. هم چنین بخشی از لمعه را درمحضر آیه اللّه مدرّس وفرزند ایشان حاج آقا جلال ونیز قسمتی دیگر را درخدمت آیه اللّه شیخ مرتضی خرقانی شاهرودی تلمّذ نمودم.کتاب قوانین را نزد مرحوم شیخ عبدالعلی نوری خواندم و کتاب رسائل، مکاسب ودو جلد کفایه را از محضر حضرت آیه اللّه میرزاهاشم قزوینی فراگرفتم. درطول تحصیل نیز از درسهای اخلاق آیه اللّه حاج میرزا جواد آقا تهرانی ـ که کتاب میزان المطالب را تدریس میفرمود ـ بهره میبردم و نیز درس معارف قرآن را از محضر آیه اللّه شیخ مجتبی قزوینی استفاده بردم.

وقتی حضرت آیه اللّه العظمی میلانی(ره) به مشهد آمد، بنده درحدود هجده سال داشتم وتازه کفایه را به اتمام رسانده بودم. درآن روزها بنده به اتّفاق بسیاری از طلبهها با توصیه استادمان مرحوم آیه اللّه حاج میرزاهاشم قزوینی از مرحوم آیه‌اللّه‌العظمی میلانی دعوت کردم که درمشهد بمانند ؛ ولی ایشان تا چهل روز پاسخی نفرمود وهمواره میفرمود: تکلیف من باید از سوی خدا روشن شود؛ امّا از آنجا که ایشان با اصرار بیش از حدّ مدرّسان، علما و فضلای حوزه علمیّه مشهد روبه‌رو شد، تصمیم گرفت با استعانت از قرآن کریم به این مطلب پاسخ دهد. سرانجام پس از استخاره، درمشهد رحل اقامت افکند وبه تدریس درس خارج پرداخت که بنده نیز درحدود یک سال دردرس خارج اصول معظّمٌله شرکت کردم و بحثها را هم یادداشت نمودم.

 

عوامل مؤثّر برشکل گیری شخصیّت علمی واخلاقی

غالب دوستان بنده محبّت وعنایت خاصّی به این جانب دارند واین به دلیل آن اساتید بزرگواری بود که بنده محضرشان را درک کردم واز فیض وجودیشان بهرهمند شدم. عالمان بزرگواری که برشکل گیری شخصیّت علمی واخلاقی بنده تأثیر گذاشته‌اند عبارت‌اند از: مرحوم آیه اللّه آقا شیخ بزرگ شاهرودى، مرحوم آیه‌اللّه شیخ علی شاهرودى، مرحوم آیه اللّه دانش پژوه ـ که خیلی با ایشان حشر و نشر داشتم ـ مرحوم حاج سیّد عبّاس نجفى، مرحوم آیه اللّه طاهری (پدرآیه اللّه طاهری امام جمعه شاهرود)، مرحوم شیخ محمد حسن ومرحوم آیه اللّه میرزا هاشم قزوینی که مجموعه ای از اخلاق، زهد، ورع وتقوا بود ؛ شخصیّتی که اصلا به دنیا اعتنا نداشت. ایشان همواره به طلبهها متذکر میشد که منیع‌الطّبع باشید، نماز شب را ترک نکنید، برخدا توکّل کنید وهیچ چیز را در زندگی اقتصادی به جز خدا دخیل ندانید.

واقعآ استاد نمونه‌ای بود و همه افرادی که نزد آن بزرگوار درس خواندند از بزرگان وشخصیّتهای درخشان شدند ؛ مانند آیه اللّه خزعلى.

استاد دیگری که درشکل گیری شخصیّت بنده تأثیربه سزایی داشته، مرحوم آیه اللّه حاج میرزا جوادآقا تهرانی ـ أعلى‌اللّه مقامه الشّریف ـ بوده است. درسهای اخلاق ایشان بسیار مفید وسازنده بود. بنده مدّت زیادی افتخار همسایگی با او را نیز داشتم. هم چنین از علمای اخلاق دیگری چون شیخ مرتضی خرقانی شاهرودی که مردی بسیار زاهد و با تقوا بود و مرحوم آیه اللّه شیخ مجتبی قزوینی و حاج آقا صدرزاده بهرهها بردم.

 

فعّالیّتهای سیاسی پیش از انقلاب

زمانی که درمشهد درس میخواندم، جبهه ملّی بسیارفعّال بود. آنان مرکزی داشتند به نام کانون نشر حقایق که ریاست آن را مرحوم محمد تقی شریعتی (پدر دکتر شریعتی) به عهده داشت. آنجا مرکز تبلیغات و پاتوق طرف‌داران جبهه ملّی بود. سیاست آنان حمایت از دکتر مصدّق ودکتر بقایی بود. این جانب از همان دوران که وارد عرصه سیاست شده بودم، با افکار جبهه ملّی به مخالفت برخاستم. در فعّالیّتهای سیاسى‌ام هیچ گاه به منازل علمای درباری مشهد نمى‌رفتم. بنده درهمان ابتدای جوانی احساس میکردم که این جبهه ملّیها (ملّی گراها) اسلامی نیستند، بلکه اینها معتقد به اسلام منهای روحانیّت هستند.

من با آیه‌اللّه شیخ مرتضی خرقانی شاهرودی بسیاردرارتباط بودم. وی با این که منزوی بود، مردی بسیار سیاست مدار بود واز همه مسائل آگاهی داشت.

روزی ازایشان پرسیدم: جبهه ملّیها چه کاره‌اند؟ البته من خودم از قبل تحقیقاتی درباره اینان داشتم، ولی میخواستم از زبان ایشان نیز مطلب را بشنوم و ببینم ایشان تا چه اندازه مطلع‌اند؟

سرانجام وقتی درجمع رفقا این سؤال را از ایشان پرسیدم، فرمود: شما چه کار به این کارها دارید؟ گفتم: باید بدانم، اگر شما اطلاعاتی دارید در اختیار ما قرار بدهید. ایشان مقداری خندید و وقتی با اصرار بنده روبه‌رو شد، فرمود: عین این سؤالی که شما پرسیدید، شاه از یک نفر درباری ـ احتمالا سیّد جلال تهرانی بوده ـ پرسید که من از کار این جبهه ملّی سر درنمی آورم و هنوز از اینان خبر تازه‌ای به من نرسید. اینان چه کسانى‌اند؟ آن درباری گفت: اینان آمریکاییهای بعد ازتو هستند. اینان با توکاری ندارند، اینان با دین مخالف‌اند، با حکومت اسلام وآیه اللّه کاشانی مخالف‌اند. این پاسخ را مرحوم آیه اللّه خرقانی به من فرمود. آنگاه من عرض کردم: این انجمن پیروان قرآن چه کسانی هستند وچه کاره‌اند؟ ایشان فرمود: مگر ما انجمن پیروان تورات هستیم که آنان انجمن پیروان قرآن هستند؟ اینان (انجمن پیروان قرآن) دولتی نیستند، بلکه گروهی مقدّس مآب هستند و از نظر اطلاعات علمی و فقهى، دستشان تهی است، عیب اینان تنها درهمین است و ضرری نمى‌رسانند.

 

ارتباط با آیه اللّه کاشانی و نوّاب صفوى

با افکار جبهه ملّی به مخالفت برخاستم. بنده سخت طرف دار مرحوم آیه اللّه کاشانی بودم وهمواره به دنبال ایشان درمحافل ومجالس مى‌رفتم وسخنانش را گوش مى‌دادم واز سیاستهای ایشان پیروی میکردم.

 

مرحوم آیه اللّه کاشانی وقتی که رئیس مجلس شد، دکتر مصدّق را به نخست‌وزیری برگزید و اختیارات فرمان‌دهی کلّ قوا را برای ایشان گرفت و در نهایت، کار را به جایی رساند که شاه در انزوا قرار گرفت و سرانجام مجبور به فرار از ایران شد؛ امّا با این حال، جبهه ملّی و دکتر مصدّق بنا را برمخالفت با آیه اللّه کاشانی گذاشتند وبه نهضت او صدمه واردکردند.این بدان سبب بود که دکتر مصدّق میخواست سلطنت را برایخودش بگیرد.زمانی که مصدّق، سپهبدزاهدی(پدر داماد شاه) را به خدمت درتشکیلات دولت گمارد، آیه اللّه کاشانی به اوگفت:

الان با این که من از کارهای توخوشم نمی آید، دندان روی جگر میگذارم وشمارا کمک میکنم ؛ولی شما این شخص (سپهبد زاهدی ) را به فرمان‌دهی ارتش منصوب نکن.

امّا مصدّق به حرف آیه اللّه کاشانی گوش نداد وسپهبد زاهدی را به فرمان‌دهی ارتش منصوب کرد؛لیکن بعد از مدّتی سپهبد زاهدی با کمک رئیس پلیس تهران کودتا کردندوشاه را به ایران برگرداندند وآیه اللّه کاشانی را با این که درجریان ملّیکردن صنعت نفت زحمت کشیده بود، زندانی و مصدّق را درباغ احمد آباد منزوی کردند.

آن زمانی که مرحوم آیه اللّه کاشانی به مشهد مى‌آمد، مرحوم نوّاب هم مى‌آمد؛ بنده به مرحوم نوّاب ارادت زیادی داشتم ودرجلسات ایشان شرکت میکردم. سخنان وی برایم خیلی جاذبه داشت، با مهر صحبت میکرد و حرفهای او تماماً حقیقت بود واز عمق دلش برمیخواست. به همین دلیل، رژیم وی ویارانش را به شهادت رساند.

 

هجرت به نجف اشرف

برای سفربه نجف ابتدا باید نزد مرحوم چهل ستونی ومرحوم آشتیانی امتحان مى‌دادم؛ چون درآن زمان اگر طلبه ای پیش این دوبزرگوار امتحان مى‌داد وقبول میشد، جواز تحصیل درنجف را به او مى‌دادند.ازاین رو، بنده هم امتحان دادم وقبول شدم. بعد از دریافت جواز تحصیل درنجف، سرانجام در21 سالگی وارد کاظمین شدم. دوسال را تنها درنجف به سربردم. بعد خانواده را به نجف آوردم. زندگی در آنجا بسیار مشکل میگذشت؛ چون ابتدا به صورت آزاد درس میخواندم؛ ولی برای آن که بتوانم قدری از فشار اقتصادی بکاهم، از همان روزهای اوّل سعی کردم در بیشتر درسها حضور یابم تا شهریّه معیّن هردرس به من تعلّق بگیرد.

 

اساتید نجف

درطول چهارده سالی که درنجف اشرف به سر بردم، محضر بزرگان وعالمان زیادی را درک کردم ؛ از درس فقه مرحوم حضرت آیه اللّه العظمی شاهرودى، مرحوم آیه اللّه حکیم، آیه اللّه میرزا آقا زنجانی ومرحوم آیه اللّه حاج شیخ حسین حلّی استفاده بردم. هم چنین در درس اصول مرحوم آیه اللّه العظمی سیّد ابوالقاسم خوئی شرکت کردم و دو دوره از درسهای معظّمٌله را تقریر کردم.

 

فعّالیّتهای علمی درنجف

الف) مطالعه ومباحثه

از کارهای علمی مهمّی که درنجف انجام مى‌دادم، مطالعه زیاد درسها ومباحثه آنها بود؛ هیچ درسی نبود که من آن را مطالعه و مباحثه نکنم. درس مرحوم آقای حکیم(ره) را با آقایان شیخ محمد علی یزدی وشیخ حسن اصطهباناتی و درس آقای خوئی(ره) را با آقایان سیّد علی گلپایگانى، نصراللّه شاه آبادی ومصطفوی و درس خارج حج آیه اللّه شاهرودی 1ـ که از متن جواهر بود ـ را با آقایان تسخیری (پدرآیه اللّه تسخیرى، مسئول سازمان فرهنگ وارتباطات اسلامی) دهقانى، موسوی شاهرودی وشیخ مهدی مباحثه میکردم.

ب ) تدریس

درنجف، هم‌زمان با تحصیل، به تدریس قوانین، رسائل، مکاسب و کفایه نیز اشتغال داشتم.

ج ) تألیف

آن چه که از بنده به چاپ رسیده تقریرات درس حضرت آیه اللّه میلانی (ره)است. البته یادداشتهای دیگری نیز دارم که هنوز به چاپ نرسیده است ؛ نظیر تقریرات درس خارج حج آیه اللّه شاهرودی (عربی) تقریرات درس خارج آقای بجنوردی و تقریرات فقه و درس اصول آیه اللّه خوئی(ره).

 

اوضاع سیاسی عراق

زمانی که به عراق رفتیم، شخصی به نام عبدالعلاء نایب السلطنه بود وچون فیصل کودک بود، دایى‌اش عبدالعلاء به نیابت از وی پادشاهی میکرد و موریسعید سیاستمدار انگلیسی هم نخست وزیر عراق بود. وضع آن زمان این گونه بود که در آنجا کاملاً سیاست انگلیسیها پیاده میشد. وقتی که فیصل به سن رشد رسید وازدواج کرد، حدود یک سال پس از ازدواج او کودتای چهاردهم تموز رخ داد و عبدالکریم قاسم با همراهی ابوالصّلاح عارف،عبدالرّحمان عارف، صدام حسین وحسن احمد حسن البکر به کشتن فیصل وموری سعید اقدام کرد وحکومت عراق را از پادشاهی وسلطنت به جمهوری تغییر داد وسیاست جدیدی راپیاده کرد.دراین دوران بودکه آزادی احزاب مطرح شد واحزاب مختلفی چون: حزب قومى، حزب بعث وحزب توده به فعّالیّت رسمی پرداختند. عبدالکریم قاسم درمیان مردم،رئیس جمهور محبوب شد به گونه ای که مردم شعار مى‌دادند: ماکو زعیم اïلاّ کریم، زعیمنا الاîوحل، عبدالکریم قاسم. اقتصاد عراق درآن زمان چندان رکود پیدا نکرد. عبدالکریم قاسم دو بار مورد سوء قصد قرار گرفت: باراوّل در خیابان الرّشید بود که دراین ترور نا موفّق، ماشین او به کلّی خراب و راننده‌اش زخمی شد و به خود او نیز تیراصابت کرد،ولی سطحی بود. ارتش در واکنشی نسبت به این عمل وارد شهر شد تا انتقام بگیرد؛ولی چون عبدالکریمقاسم، مَرد مهربانی بود، از طریق تلویزیون اعلام کرد: یا اïخوانیـ الجندیّه لاتهاجموا علی أحد اïنّیـ سالم. سرانجام عبدالکریم قاسم در ترور دوم کشته شد و پس از وى، حکومت به دست عبدالسّلام عارف افتاد.

پس از عبدالسّلام عارف، برادرش عبدالرّحمان عارف ـ که او نیز ازحزب قومیها بود ـ روی کار آمد و وی نیز با کودتای مرموزانه صدامحسین از کار برکنارشد و به ترکیه تبعید گردید. در این دوران (حکومت صدام ) حزب بعث عراق ـ که مانند حزب رستاخیز ایران بود و منشأ خارجی داشت ـ فعّال شد و همینطور احزاب دیگر نیز باشدّت بیشتری به فعّالیّت پرداختند و دراین میان به روحانیّت خصوصآ مرجع عالی قدر آیه اللّه حکیم ظلم بیش ازحدّی روا مى‌داشتند.

خفقان عجیبی درعراق حاکم بود. براساس همین قضیّه قومیگری بود که همه ایرانیان ساکنِ عراق را به ایران باز گرداندند ویا درمرزها آواره کردند و در این راه از هیچ جنایتی فرو گذار نکردند. این رفتارهای ظالمانه تا پانزدهم خرداد سال 1342 ادامه داشت. زمانی که ماجرای پانزدهم خرداد رخ داد، روابط سیاسی حکومت ایران وعراق وخیمتر شد. آن شبی که حضرت امام(ره) دستگیر شد، رادیو اسرائیل خبر داد: ساواک به خانه امام هجوم آورده، امام را دستگیر کرده است. علمای ایران برای اعتراض به این دستگیرى، درس های خود را تعطیل کردند. ماهم در آن زمان در عراق به دفاع از حضرت امام(ره) درسهای مراجع را تعطیل کردیم. امام پس از تبعید به ترکیه وارد عراق شد و رحل اقامت افکند. در این زمان بنده بخشی از مکاسب شیخ انصاری(ره) را خدمت ایشان فرا گرفتم و آنگاه با اجازه ایشان به حوزه علمیّه مشهد باز گشتم . در زمان عبدالکریم قاسم حزب توده و در زمان عارف، حزب قومىها تقویت شدند. عارف، یک انسان سخن‌ور و حرّاف بود. وی برای ورود به نجف، با هلی کوپتر وارد مسجد کوفه شد. او کسی بود که تصمیم گرفت قبر معاویه را تعمیر کند، ولی خدا مجالش نداد و او را بااین قصد شومش دچار سانحه کرد و به دَرَک واصل نمود. همین که خبر تعمیر مسجد از سوی عبدالسّلام عارف در عراق منتشر شد، شیخ احمد که از واعظان شهیر و زبردست عراق بود در یک سخن‌رانی اعلام کرد: حقّ آن است که عبد السّلام عارف آن پولی را که میخواهدبرای تعمیر قبر معاویه هزینه کند، صرف تعمیر مستراحهای زوّار اباعبداللّه الحسین(ع) بکند. تاریخ ثابت کرده است که هرکسی برای تعمیر قبر معاویه اقدام کند، خداوند به او مهلت نمى‌دهد و این هم یک مصداق آشکاری بود که در عراق مشاهده شد.

 

ادامه مبارزه وتبعید درایران

زمانی که از عراق به ایران باز گشتم کارمن سازمان دهی فعّالیّتهای طرف داران حضرت امام(ره) بود. پایگاه فعّالیّت ما درآن زمان یا منزل آقای قمی(ره) بود و یا مجلس درس آیه اللّه میلانی(ره). در طول این مدّت چندین بار دستگیر شدم؛ ولی باز دست از فعّالیّت بر نمی داشتم تا این که سرانجام زندانی شدم وپس از اندک زمانی به سمیرم اصفهان تبعید شدم. در آنجا مردم عشایر از بنده استقبال کردند. من هم برای آنان نوارهای سخن‌رانی و اعلامیّههای حضرت امام (ره)را تهیّه میکردم. رژیم چون مى‌دید طلبههای مشهد ومردم علی آباد گرگان و...به ملاقات من مى‌آیند و جوّ متشنّج و نا آرامی به وجود مى‌آید، تصمیم گرفت بنده را به جای دیگری تبعید کند تا درمنطقه سمیرم که عشایری است و همه مسلّح هستند، شورش نشود. از این رو، بنده را به شهرضا بردند ویک هفته نیز درآنجا ماندم و سرانجام به بندر لنگه تبعید شدم. پس از مدّتی ـ حدودسال 1356 شمسی ـ موج انقلاب درکشور بالا گرفت. رژیم برای آن که این موج را بخواباند، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، ولی این مطلب با استقبالی که از زندانیان سیاسی درسراسرکشور صورت گرفت، نتیجه معکوس داد و من هم که درجریان شهادت آقا مصطفی خمینی(ره) از زندان آزاد شدم بلافاصله به تحریک مردم علیه رژیم پرداختم. رژیم هم که دربرابرخشم انقلابی مردم نمیتوانست مقاومت کند، اعلام کرد: «امام میخواهد به ایران بیاید». با انتشار این خبر در کشور، بسیاری از مردم شهرهای مختلف برای استقبال ازحضرت امام (ره)به تهران آمدند. رژیم که همواره فکر شیطانی در سر میپروراند، این بار نیز دست به اقدام دیگری زد وشورای شیطنت تشکیل داد وبا خود گفت: ما این یک عدّه مردمگرسنه را که آخوندها گول‌زده‌اند، معطّل میکنیم، اینان هم وقتی دیدند امام نیامد مى‌روند با آخوندها درگیر میشوند و اینطوری اختلاف درمیانشان به وجود مى‌آید. از این رو، رژیم فرودگاه را بست؛ ولی به عکس تصوّر غلط آنان، تهران یکپارچه آتش شد و به محض بستن فرودگاه آیه اللّه خامنه‌ای و آیه اللّه دکتر بهشتی در مسجد دانشگاه تهران تحصّن کردند که علما و جمعیّت فراوانی در آن تحصّن شرکت کردند و سرانجام این حرکت، رژیم را وادار به ورود حضرت امام(ره) به کشور کرد.

 

مسئولیّتهای پس ازانقلاب

درطول انقلاب مسئولیّتهای گوناگونی داشتم که ذیلا به صورت فهرست‌وار عرض میکنم:

ـ عضویّت در ستاد استقبال حضرت امام(ره) درسال 1357 شمسى؛
ـ مسئولیّت کمیته علی آباد گرگان وزرندکرمان؛
ـ مسئولیّت بنیاد شهید گنبد وعلی آباد گرگان؛
ـ عضویّت در دفتر استفتاءات حضرت امام(ره) درمشهد؛
ـ عضویّت در مجلس خبرگان رهبری در سه دوره متوالی (اوّل تا سوم) از شهرستان تربت حیدریه؛
ـ نظارت بربازسازی مسجد جامع تربت حیدریه؛
ـ تأسیس دانشگاه آزاد با ظرفیّت دوهزار دانشجو؛
ـ تأسیس پادگان نظامى‌درتربت حیدریه.

خاطره‌ای ازمجلس خبرگان رهبرى

همان گونه که مى‌دانید مجلس خبرگان، یک مجلس خدایی است. هر یک از نمایندگان مجلس خبرگان انسانهای تاریخ سازی هستند.

درحقیقت مجلس خبرگان، مجموعه ای از حکمت وفلسفه، تحقیق وتبلیغ، تفسیر وموعظه است. همین که این مجلس در عصر امام(ره) تشکیل شد ومورد تأیید معظّمٌله قرار گرفت، این خود بزرگترین خاطره تاریخی است.

انتخاب شایسته آیه اللّه خامنه‌ای به عنوان ولیّامر مسلمین از سوی خبرگان، از خاطرات بسیار شیرین مجلس خبرگان است. درست زمانی که دشمنان نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران خود را آماده کرده بودند که وارد صحنه شوند و انقلاب را از بین ببرند، مجلس خبرگان با تز (ما ننسخ من آیه أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها...)

و با در نظر گرفتن خطّ امام و خون مقدّس شهدا و به دور از هرگونه هوا و هوس، حضرت آیه اللّه خامنه ای را به رهبری برگزیدند.

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، نهادى است قانونى که زیر نظر هیأت رئیسه مجلس خبرگان، اداره می ‏شود و براى انجام مأموریت ‏ها و مسئولیت‏ ها و تنظیم امور مربوط به مجلس خبرگان، تشکیل می گردد. ادامه
مراکز مرتبط

- پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
- پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری
- مركز تحقيقات علمی حكومت اسلامى
- پایگاه اطلاع رسانی شورای نگهبان
راه های ارتباطی / شبکه های اجتماعی

شماره های تماس: 02537741322
ایمیل: info@majleskhobregan.com
فکس: 02537741323